تعریف شعر
حتی بعضی می گویند شعر تعریف ندارد.خود شعر تعریف هست.یعنی به تعداد تمام اشعار موجود ما تعریف شعر داریم.
اما من در اینجا تعدادی از این تعاریف را با زحمت زیادی از سخن بزرگان گزینش کردم و در آخر هم نظر شخصی خودمو براتون نوشتم.
خواجه نصیر طوسی در تعریف شعر آن را از دو زاویه مورد بررسی قرار می دهد.یکی دیدگاه اهل منطق و دیگر نزد عرف جامعه."شعر نزد منطقیان عبارت است از کلام موزون و مخیل و در نزد عرف جمهور کلام موزون و مقفی."
غزالی در سوانح خود می گوید:شاعر در عالم ملکوت ،اسماء الهی را عیناً به صورت زلف،خط،خال و صورت محسوس مشاهده می کند.البته غزالی تنها به گوشه ای از اشعار اشاره کرده است.
افلاطون شاعر را از مدینه فاضله خود می راند ولی در رساله ی "ایون" خود شعر را مولود شوق و الهام می خواند.
دکتر زرین کوب شوق الهام را تعبیر عارفانه ای از تخیل می داند.
ارسطو می گوید: لازمه ی شاعری ، بیشتر داستان سازی است نه بکار بردن کلام منظوم.
شللی معتقد است شعر به معنای کلی ، یعنی بیان تخیل.شوپن هاور هم اظهار می کند : شعر یعنی به کار انداختن تصورات به یاری کلمات.بوعلی سینا در شفا می گوید:شعر ،کلامی خیال انگیز است که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد.
دکتر خانلری اعتقاد دارد شعر القای حالات نفسانی است.نیما شعر را وصف آرزو ها و آمال درونی می داند.دکتر شفیعی کدکنی نیز اعتقاد دارد شعر چیزی نیست جز به موسیقی رسیدن کلام و می گوید:
شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گوینده ی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند."
در جای دیگر می نویسد:
"شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد."
دکتر زرین کوب می گوید: شعر دارای ماده و صورتی است.ماده ی آن معنا و مضمونی است که اساس آن را تشکیل می دهد و صورت آن وزن و آهنگی است که شعر را از انواع دیگر سخن جدا می سازد و ترکیب این دو را شعر می نامند.
هواداران متعصب آن را هنر برتر شمرده اند ، زیرا توان تصویر و نمایش شعر ، از صورت ذهنی و انتزاعی بیش از سایر هنر هاست .با موسیقی ارتباطی تنگاتنگ دارد و نوعی وزن بیرونی _علی رغم پندار نو پردازان_ از لوازم حتمی آن است.
تا نیمه سده میلادی گذشته شعر از مقوله ی ادبیات بود.اما از جنگ جهانی دوم به بعد، تلویحا برخی نظریه پردازان غربی ادبیات را به دو نوع متمایز(داستان و شعر) تقسیم کردند و شعر را هنری مستقل از ادبیات تلقی می کنند.
اما عقیده شخصی : می دانید شعر در لغت و ریشه یعنی احساس و به نظر من مجموعه ای از کلمات است که شاعر با ریختن آنها روی کاغذ به دیگران اجازه می دهد با خواندن یا گوش دادن به آن ، تا حد زیادی با او هم احساس شوند و با سرودن آن تا حد زیادی از احساس شاعر ارضا می شود.این تعریف تا حد زیادی با نظر نو پردازان موافق است.
اما در آینده به امید خدا وقتی انواع شعر را _طبق آخرین و جامع ترین طبقه بندی_بررسی کردیم متوجه خواهید شد که کدام کلام شعر است و کدام اصلا شعر نیست.
امید وارم خسته نشده باشید.راستی منابع و مآخذ این نوشته دقیقا به اندازه خود نوشته است.اگه کسی خواست می تونم براش بنویسم.