گزیده حکایات عبید زاکانی

 با عرض سلام و ادب خدمت دوستان بزرگوار و تشکر از نظرات ارزشمندتان.پوزش من را بخاطر تاخیر در بروز رسانی وبلاگ و مهمتر از آن پاسخ به نظرات ببخشید.

 به اعتقاد بسیاری از ادیبان ، عبید زاکانی بزرگترین شاعر و نویسنده ی طنز پرداز ادب پارسی است.او تمام ویژگی های یک ایرانی هوشمند را با خود دارد.عبید در  سده هشتم می زیست و همانند حافظ رند و عیار بود. اما بسیار بی پرواتر از او.بعضی از سر ناآگاهی او را هجو گو دانسته اند.اما بدون شک ادبیات فارسی دری، طنزپردازی زیرک تر و بی باک تر از او به خود ندیده است.در ادامه  گزیده چند حکایت از عبید زاکانی را با هم می خوانیم.

حکایت                                                                                                                               روباه را پرسیدند که در گریختن از سگ چند حیله دانی؟ گفت : از صد فزون باشد. اما نیکو تر از همه اینست که من و او را با یکدیگر اتفاق دیدار نیفتد.

حکایت                                                                                                                            مردی حجاج را گفت دوش تو را به خواب چنان دیدم که اندر بهشتی! گفت: اگر خوابت راست باشد در آن جهان بیداد بیش از این جهان باشد.

حکایت
شخصی خانه ای به کرایه گرفته بود چوبهای سقف بسیار صدا می کرد به خداوند خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد پاسخ داد که چوبها ی سقف ذکر خدا می کنند گفت نیک است اما می ترسم که این ذکر منجر به سجده شود.

حکایت
درویشی گیوه در پای نماز می گزارد. دزدی طمع در گیوه ی او بست.گفت : با گیوه نماز نباشد!درویش دریافت.گفت : اگر نماز نباشد گیوه باشد.

حکایت                                                                                                                               مردی از کسی چیزی بخواست او را دشنام داد. گفت: مرا که چیزی ندهی چرا به دشنام رانی؟         گفت : خوش ندارم که تهی دست روانت کنم.

حکایت                                                                                                                          شخصی دعوی خدایی می کرد.او را پیش خلیفه بردند.اورا گفت:پارسال اینجا یکی دعوی پیغمبری می کرد ، او را بکشتند.گفت: نیک کرده اند که او را من نفرستاده ام.

حکایت
دزدی در شب خانه ی فقیری می جست.فقیر از خواب بیدار شد گفت:
ای مردک! آنچه تودر تاریکی می جویی ما در روز روشن می جوییم و نمی یابیم.

حکایت                                                                                                                              نحوي در كشتي بود. ملاح را گفت: تو علم نحو خوانده‌اي؟ گفت: نه. گفت: نيم عمرت برفناست. روز ديگر تندبادي پديد آمد، كشتي مي‌خواست غرق شود. ملاح او را گفت: تو علم شنا آموخته‌اي؟ گفت: نه. گفت: كل عمرت برفناست!

حکایت                                                                                                                            شيطان را پرسيدند كه كدام طايفه را دوست داري؟ گفت: دلالان را. گفتند:‌ چرا؟ گفت: از بهر آن كه من به سخن دروغ از ايشان خرسند بودم، ايشان سوگند دروغ نيز بدان افزودند.

معرفی سایت و کتاب(2)

با سلام و عرض احترام خدمت شما دوستان بزرگوار.

در این پست به مناسبت روز بزرگداشت حضرت حافظ  با معرفی یک کتاب و یک سایت اینترنتی دیگر در خدمت شما هستم.

معرفی سایت

شاید تا بحال کمبود یک سایت تخصصی برای حافظ را احساس کرده باشید.سایتی که خدمت شما معرفی می کنم دارای متن کامل دیوان حافظ با قابلیت جست و جو است.ازویژگی های فوق العاده و استثنایی این سایت می توانم به شرح و قرائت دیوان حافظ بصورت صوتی با صدای استاد بزرگوار دکتر محجوب اشاره کنم.یکی از امکانات منحصر به فرد دیگر اینکه در این سایت شما با دوبار کلیک بر روی هر واژه ای می توانید شرح آن واژه را در لغت نامه دهخدا مشاهده کنید.لازم به ذکر است این سایت  از امکانات دیگری مانند فال حافظ نیز برخوردار است.

 

سایت حافظ مستانه   http://hafez.mastaneh.ir

 

معرفی کتاب

استاد بها الدین خرمشاهی به گفته بسیاری از اساتید  بزرگترین حافظ شناس حال حاضر است.ایشان در حافظ شناسی نوین زحمات زیادی کشیده اند و کتاب ها و مقالات متعددی در این زمینه در اختیار علاقه مندان قرار داده اند.

کتاب ذهن و زبان حافظ حاصل کوشش سالیان سال این استاد بزرگوار است.در ویرایش های آخر این کتاب مجموعه ای  کامل از مقالات ایشان نیز به چاپ رسیده است.

در پیشگفتار های این کتاب توضیحاتی درباره خود کتاب ، آقای خرمشاهی و نیز علل نامگذاری این کتاب نوشته شده است.ذهن و زبان حافظ

 

در توصیه به خواندن این کتاب همین بس که وقتی من این کتاب را به یکی از دوستانم امانت دادم ایشان تمام شب را    تا طلوع آفتاب روز بعد مشغول مطالعه این کتاب بود !

در این کتاب در حدود 47 موضوع در قالب مقاله ارائه شده که  از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

 

حافظ و قرآن  ،   انقلاب حافظ در غزل ، اعجاز در ایهام ، میل حافظ به گناه  ، حافظ و انکار معاد؟  ،  نظری به طنز حافظ  ، حافظ و عرفان ، حافظ و تشیّع  ، گوته و حافظ  ، تاثیر شعر نظامی بر حافظ  ، حق سعدی به گردن حافظ ، شرح های دیوان حافظ  ، فال حافظ و حقیقت و مجاز آن ، شرح چند غزل و چند بیت دشوار حافظ  ، اندیشه های ملامتی حافظ و ...

از جمله ناشران این کتاب می توان به انتشارات ناهید و انتشارات جامی اشاره کرد. در مورد قیمت این کتاب حرفی برای گفتن ندارم.آن زمان که خود بنده خریدم هنوز کتاب گران نشده بود.

می توانید این کتاب را از فروشگاه های اینترنتی نیز تهیه کنید.با معرفی این سایت و این کتاب مقدار زیادی از بار پرداختن به حضرت حافظ از دوش من برداشته می شود و فقط از این به بعد به انتشار مقاله های شخصی خودم خواهم پرداخت.

امیدوارم که  از این سایت و این کتاب حداکثر استفاده را ببرید.هر چند که:

چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست

که خدمتی بسزا بر نیامد از دستم

 

 

 

 

 

ننگ بي پولي (داستان طنز)

   

ابوالفتح خان آشناي ما يك خانه به هشتاد و پنج هزار تومان خريده بود. البته امروز ديگر خانه هشتاد و پنج هزار توماني چيزي نيست كه قابل صحبت باشد ولي دوستان و بستگان او اين حرفها را نمي فهميدند و «سور» مي خواستند . ابوالفتح خان سور به معني واقعي نداد ولي يك روز ده پانزده نفر از آشنايان نسبي و سببي را براي صرف چاي و شيريني به خانه دعوت كرد. همان طور كه حدس مي زنيد بنده هم جزء اين عده بودم. چون ميهماني به مناسبت خريد خانه بود طبعاً تمام مدت صحبت در اطراف خانه دور مي زد يكي يكي مهمانان را در اطاقها گردش مي دادند و ابوالفتح خان و زنش شمس الملوك مي گفتند و تكرار مي كردند: 

اين خانه را مجبور شديم بخريم و گرنه خانه شش هفت اطاقي براي ما كم است يك خانه رفتيم بخريم به صد و چهل هزار تومان ولي حيف كه يك روز زودتر خريدندش.     در همان موقعي كه صاحبخانه و زن و خواهر زنش از دارايي خود داد سخن مي دادند و هشتاد و پنج هزار تومان را دون شأن خود مي دانستند دختر ابوالفتح خان به عجله وارد شد و در گوش مادرش چيزي گفت.

 لطفا برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید

 

ادامه نوشته

دو غزل از فخرالدین عراقی

فخر الدین ابراهیم عراقی از مشایخ بزرگ عرفان و شاعران بلند آوازه سده هفتم هجری است.او در عرفان ، پیری سوخته جان و دل آگاه بود.آثار او دیوان اشعار و رساله لمعات به نثر است.او به سال 686 در دمشق درگذشت.

 

غزل اول

من مست می عشقم هشیار نخواهم شد

وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

امروز چنان مستم از باده‌ی دوشینه

تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد

تا هست ز نیک و بد در کیسه‌ی من نقدی

در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد

آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری

جز بر در میخانه این بار نخواهم شد

از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن

از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد

از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت

وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد

چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند

چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد

تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم

تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد

چون ساخته‌ی دردم در حلقه نیارامم

چون سوخته‌ی عشقم در نار نخواهم شد

تا هست عراقی را در درگه او باری

بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد

 

غزل دوم

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی

چه کنم؟ که هست این ها گل باغ آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانه‌ی گدایی

مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

درِ گلسِتانِ چشمم ز چه رو همیشه باز است؟

به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟

که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب است این به کدام ملت است این؟

که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟

به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم

چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی

در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمد

که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی

 

امیدوارم از خواندن اشعار لذت ببرید.اگه خواستید می توانید در قسمت نظرات برداشت خود را از قسمتی یا بیتی از اشعار را توضیح بدهید.همچنین اگر سوالی دارید من در خدمتم.

 

درباره ایرج میرزا

بدون شک ایرج میرزا یکی از شاعران شناخته شده و چیره دست ایران بوده است. ایرج میرزا جزء خانواده های ثروتمند زمان خویش بود و از نسل قجری بود. او نوه نواده فتحعلی شاه قاجار بود و در فارسی و در عربی و فرانسوی مهارت داشت و روسی و تركی را نيز می دانست و خط خوب می نوشت. تحصيلاتش در مدرسه دارالفنون تبريز صورت گرفت و در نوزده سالگي هنگام وليعهدی مظفر الدين ميرزای قاجار لقب صدر الشعرايی يافت. اما خیلی زود از شاعری دربار كناره گرفت و به خدمات مختلفی پرداخت كه در ميان آنها در وزارت معارف از همه پر ارزشتر بود. شعر ايرج ساده و روان و مشتمل بركنايات و تعبيرات عاميانه بود. با وجود قجری بودن، هیچگاه از کنایه های سیاسی خود دست بر نمی داشت.

شفیعی كدكنی ايرج را جزو شاعرانی مي داند كه در همه زمينه های شعری که در آن به طبع آزمائی پرداخته موفق بوده است.

اما آنچه در میان عوام و متاسفانه بسیاری از تحصیل کرده های ما معروف است این است که ایرج یک شاعر بسیار بی ادب و دارای اشعار مستهجن است و اصلا ایرج با اشعار بی ادبانه اش معروف است!

این جملات واقعا دردناک است.قبول دارم که ایرج در بسیاری از موارد عفت قلم را رعایت نکرده و به توصیه های دوستان و شاعران زمان خود گوش نداده است ، اما بسیاری از آن اشعار ایرج در زمینه طنز بوده و اغلب جنبه انتقادی داشته است. خود ایرج میرزا در خصوص طنزپردازی هایش در شعری گفته است:

باغ خندان ز گل خندان است / خنده آئين خردمندان است

دل شود رنجه زجد شام و صباح / می كند اصلاح مزاجش به مزاح

 خنده هر چند كه از جد دور است / جد پيوسته نه از مقدور است

 ایرج میرزا اشعار بسیار زیبایی دارد .از جمله اشعاری در زمینه واقعه کربلا و همچنین قطعه معروف مادر که در کتب دبیرستان هم چاپ شده و واقعا بی نظیر است.ایرج در اسفند ماه سال 1304 در اثر سکته قلبی در گذشت.

از دیگر آثار معروف او می توان به زهره و منوچهر ، هدیه ی عاشق  و قلب مادر اشاره کرد.مثنوی معروف عارفنامه هم اثر اوست و در آن از وضع ناگوار مردم در آن زمان شکایت می کند.

در ادامه نظر شما را به شعری زیبا از ایرج جلب می کنم:

                                         حق استاد

گفت استاد  مبر درس از یاد           یاد باد آنچه به من گفت استاد

یاد باد آنکه به من یاد آموخت            آدمی نان خورد از دولت یاد

هیچ یادم نرود این معنی                 که مرا مادر من نادان زاد

پدرم نیز چو استادم دید                  گشت از تربیت من آزاد

پس مرا منت از استاد بود               که به تعلیم من اُستاد، اِستاد

هر چه می دانست آموخت مرا        غیر یک اصل که ناگفته نهاد

قدرِ استاد نکو دانستن                   حیف استاد به من یاد نداد

                               گر بمردست روانش پر نور

                                ور بود زنده خدا یارش باد

 

در لینک های زیر می توانید مطالب جالبی در باره ایرج پیدا کنید:

زندگی نامه ایرج در ویکی پدیا

مقاله ای در کتاب نیوز

خبری جالب در خورشید تیسفون